من وبابام
این وقت ها بیشتر دلم بهانه پدرم را میگیرد...
حسود نیستم ها، ولی حرف های دیگران و دخترهای اطراف باعث میشود کمی بیشتر به پدرم فکر کنم و دلتنگی هایم هم به نوبه خود بیشتر میشود...
تازگی ها بیشتر قدر پدر شهیدم را میدانم، درکش میکنم...
برای دفاع از آب و خاک و ناموس خود رفت...
دلتنگی دارد ولی افتخار و نام دختر شهید که بر دوشم حمل میکنم کمی از دلتنگی هایم را کم میکند...
هرکسی لیاقت دریافت مدال شهادت را ندارد...
پدرم تا جایی که میتوانست مین های زندگی را خنثی کرد زندگی که متعلق به تمام مردم کشورش بوده وهست، من هم وظیفه دارم راه پدر را پیشگیرم...
خدایا پشتیبانم باش مبادا که گام هایم بلغزد و شرمنده پدرم و شهدا بشوم...
الان تقریبا 12 سال از رفتنش میگذرد، حسرت دیدن یک خواب از پدرم بر دلم مانده...
فقط یک خواب، بیاید و چیزی نگوید، فقط ببینمش...
از بس با عکس هایش درد و دل کردم دلم گرفته!
دعا کنید خدا حاجتمو بده!!
امروز روز میلاد بانوی غریب...