خدایا کفر نمیگویم پریشانم،چه میخواهی تو از جانم؟
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی،خداوندا تو مسئولی تو میدانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس آن شرمسار...
خدایا کفر نمیگویم پریشانم،چه میخواهی تو از جانم؟
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی،خداوندا تو مسئولی تو میدانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس آن شرمسار...