صدای پایشان را میشنوی!؟
زائران آقا را میگویم!
چنان آهسته آهسته قدم بر میدارند که گویی زمان از حرکت ایستاده
روی گلدسته ها کفتر ها چنان آرام گرفته اند که گویی ترسی برایشان نیست....
کافیست در سکوت شب خیره شوی، آرامشی خواهی یافت که هیچ جای دیگر توان یافتنش را نداری...
حتی صدای فواره هاهم تو را غرق میکند....
اینجا قوانین زمین به سخره گرفته میشود!
نه زمان از انسان میگریزد و نه کفتر ها از انسان و نه آب از خودش!
چه غریب باشد، چه قریب، ضامن است!
چه اشک ها که سرازیر میشود و چه دل ها که پر میکشد و...
ایستاده بر درش میکوبند و او چه عاشقانه پاسخ میدهد
چه غریب است قریب....